این منم در شب، گمشده ای در این خروار خروار سیاهی که در پی گمشدهایست در این خروار خروار سیاهی؛ افسوس اما تو پلک بسته. اگر میدانستی درخشش چشمانت در آسمان زندگیام خورشید را بیقرار میکند، ماه را پشت ابر ها پنهان میکند، اگر میدانستی عسلی چشمانت جهان را شیرین میکندآخ اگر میدانستی خواب برایت معنی نداشت.
میجنگم در این خروار خروار سیاهی تا پیدا کنم فروغی که اگر نباشد آسمانم تاریک، زندگی ام کور و جهانم تلخ میشود. اگر باور کنی چشمان تو نوشداروییست که جان میبخشد به تن بیجانم که جانش برای تو ذره ذره شد اما رهآوردش جام چشمانت بود که هرگز جهانی نبود، جامی که تنها سندش به نام من بود، جامی که با نوشیدنش جانی احیاء شد.
● میدونم اونطور که باید و شاید نتونستم به جام جهانی ربطش بدم ولی خب نوشتم و نخواستم دعوت دوستم رو بیجواب بذارم ((=
درباره این سایت